آیا خسته تان کردم ؟ با خودتان نمی گویید که این بابا وقتی به چیزی پیله می کند دیگر دست بردار نیست ؟ حقیقت این است که چنین موضوعی آن قدر برایم اهمیت دارد که مدت هاست نمی توانم به چیز دیگری حتی فکر کنم . ابدا دلم نمی خواهد شما شاهد تصاویر دردناکی باشید که هر روز پیرامون محل کار و زندگی ام می بینم اما اگر رنج و غصه ام را هم با کسی در میان نگذارم چه باید بکنم ؟
در نوشته های قبلی به تناقض های آماری اشاره داشتم که در مورد تعداد این کودکان وجود دارد اما توجه به همین آمارهای ناقص ، اغراق آمیز ، دست کاری شده و غیر واقعی هم می تواند کم فایده نباشد : بر اساس آمارهای سازمان بهزیستی هفتاد و پنج درصد کودکان کار و خیابان به دلیل داشتن پدران یا مادران معتاد و خلافکار و به دلیل بد سرپرستی مجبور به کار یا خیابان گردی می شوند . بسیاری از این کودکان تحت سرپرستی غیر قانونی کسان دیگری قرار دارند و همین امر باعث می شود که آن ها به مدرسه نروند و سی درصد از این کودکان هرگز طعم تحصیل را نمی توانند تجربه کنند . بسیاری از این کودکان به مجرمان آینده تبدیل می شوند بدون آن که کمترین حق انتخاب یا فرصتی برای زندگی شان داشته باشند .
آمارهای سازمان بهزیستی باز حاکی از آن است که سی و یک درصد از کودکان کار و خیابان بین 9 تا 11 سال دارند و 9 درصد آن ها زیر شش سال دارند .
در این میان نکته حایز اهمیت و بسیار دردناک این است که شصت درصد کودکان کار مجبور هستند که نان آور خانواده خود باشند که نشان از فقر اقتصادی و تنگدستی خانواده های سرپرست آن ها دارد . باز هم بر اساس آمارهای اعلام شده از سوی سازمان بهزیستی نود درصد کودکان خیابانی دارای خانواده هستند . گفته می شود که فقط حدود ده درصد از این کودکان توسط باندهای مافیایی به کار گرفته شده و مورد سو استفاده قرر می گیرند . اما با توجه به تضادهای آماری نمی توان به این گفته اطمینان چندانی داشت ...
چند روزی است که نوشتن این مطالب از سوی من ادامه داشته و مورد توجه عزیزان خواننده نوشته هایم قرار گرفته است . برخی برایم نوشته اند چنان از خواندن مطالبم تحت تاثیر قرار گرفته اند که هرگونه کمکی از دستشان بر آید را دریغ نخواهند کرد . باید بنویسم شاید بتوان زندگی یک یا دو کودک را تغییر داد اما هرگز نمی توان بدون تغییر این نگاه کلان حاکمیتی به چنین پدیده ای پایان داد . دلسوزی های سطحی و کوتاه مدت هیچ دردی از این کودکان دوا نخواهد کرد .
به ویژه آن که هر روز بیش از روز پیش بر تعداد این کودکان افزوده می شود . من باید نوشتن این مطالب را به پایان ببرم هر چند هنوز نا گفته های بسیاری در دل این داستان پایان ناپذیر نهفته است . داستانی دردناک که قلب و روح هر انسان شریفی را آزار می دهد . گیرم که هیچ کس ، مقصودم از هیچ کس نه مردم عادی بلکه آن کسانی است که سمتی یا مسوولیتی دارند ، چه در نهادهای قانون گذاری و چه در دستگاه های اجرایی ، نه دلش بسوزد و نه دغدغه یا رنجی را از این بابت احساس می کند .
تا بوده همین بوده و به همین دلیل هم هست که کشور ما را کشور توسعه نیافته می خوانند چرا که هیچ یک از نظام های قانون گذاری ، اجرایی یا نظارتی حتی در برابر چنین پدیده ای نمی توانند عملکردی صحیح و واقعی داشته باشند ، مشکل اصلی در ساختار و در نظام سیاست گذاری و مسوولیت پذیری این نظام هاست . نمی باید در جست و جوی فساد میان کودکان کار و خیابان بود . این فساد پایان ناپذیر در جای دیگری و با شدت بسیار بیشتری جریان دارد .
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: